محسن عظیمی

«فانی فانی»

«فانی، فانی» سروده محسن عظیمی در رثای رضا رسایی

غلامرضا رسایی شناخته‌شده با نام رضا رسایی (۵ اسفند ۱۳۶۷ – ۱۶ مرداد ۱۴۰۳) زندانی سیاسی ۳۵ ساله اهل ایران و پیرو آیین یارسان بود که صبح ۱۶ مرداد در زندان دیزل‌آباد کرمانشاه، بدون اطلاع خانواده و وکیل و بدون حق انجام آخرین ملاقات اعدام شد. او ۲۷ آبان ۱۴۰۱ در جریان مراسم سالروز قتل خلیل عالی‌نژاد در شهرستان صحنه که به خشونت کشیده شد به اتهام قتل نادر بیرامی، رئیس اطلاعات سپاه شهرستان صحنه بازداشت شده و زیر شکنجه به قتل اعتراف کرده بود.
«فانی فانی» از مقام‌های باستانی کردی است که یارسان در مراسم تدفین می‌خوانند.

https://baangnews.net/20093

نوای «دنیا فانی‌ین داودگیان»*
دم صبح هم‌زمان با صدای اذان
می‌پیچد در گوش مادر
نمی‌داند از کجاست این صدا
از کدامین سو می‌آید آخر
فانی فانی آن‌هم این وقت صبح
یعنی کسی مرده؟
یعتی کسی را...
کسی، کسی نیست هیچ‌کس!
صدا اما با دمیدن خورشید
دمادم
نزدیک‌ و نزدیک‌تر می‌شود هر دم
و مادر مبهوت و گیج و حیران
می‌شتابد سوی پنجره
سمت حیاط خانه و
پابرهنه توی کوچه
می‌دود تا نزدیک گورستان
در میان کاج‌های بلندی که می‌رویند هر روز
قبرها لابه‌لاشان
کسی نیست و گویا نمرده هیچ‌کس
پس این صدا می‌آید از کدامین‌سو
که چون نسیمی آغار گشته، بادی شده توفنده
طوفانی خروشان
و حالا چون گردبادی پیچان
زوزه می‌کشد در گوشش و گویی کر شده باشد
هیچ صدای دیگری را نتواند شنیدن
هیچ صدایی نه صدای غارغار این کلاغان
که از لای کاج‌ها پیچده در عمق گورستان
نه سلام احوالپرسی تکراری پیرمردی که از کنار کاج‌ها و لای قبرها می‌رود سوی خیابان
صدایی نیست
حتی وقتی صبح می‌آیند در خانه‌
می‌گویند: مادر فرزندت اعدام شد.
ففط جنبیدن لب‌هاشان را می‌بیند
که می‌گویند: دیگر گریه نکن مادر بر سینه نزن
جار نزن بی‌خود اعدام نکنید فرزندم را تمامش کن!
اعدام شد
فرزندت مخفیانه در زندان
یادت باشد
حق ندارید اینجا به خاک بسپاریدش
لابه‌لای کاج‌های این گورستان
حق ندارید بخوانید برایش
«فانی فانی‌ین داودگیان»
و مادر خیره می‌ماند به آنان
و می‌فهمد از کجاست این صدا
صدای کیست
سیدخلیل است که کنج قلبش
می‌خواند تنبونوازان
«دنیا فانی‌یَن داودگیان
هر حق باقی‌ین داودگیان»
و قلب مادر حالا با نوای فانی فانی می‌تپد
تیک تاک ساعت
تکرار فانی فانی می‌شود
زمان می‌ایستد و پر می‌شود از
از نوای فانی فانی سرتابه‌پای این جهان
اما کسی نیست تا گوشش دهد
بشنود
چون صدای گریه‌هایش پیش از اعدام فرزندش
که کسی نشنیدش
کسی نکرد فریادش
حتی مردم شهرش
حتی من، حتی تو...
چون بی‌کسی بود ناشناخته
نه بازیگر بود نه خواننده نه آقازاده!
و با آنکه آن داداگاه بی‌دادگاه نتوانست ثابت کند گنه‌کار است
اعدام شد براساس علم قاضی‌شان
علمی که هست از جنس چهارپایه و طناب و دار و گردن‌ بی‌کسان و مردم بی‌نام‌ونشان
و حالا هر روز
می‌پیچد در گوش مادر
دم‌صبح هم‌زمان با صدای اذان
نوای «دنیا فانی‌ین داود‌گیان»

         

 
© Copyright. mohsenazimi