محسن عظیمی

کَس نِمَذانه

کَس نِمَذانه
متن:
#محسن_عظیمی
صدا:
#پژمان_احمدی
موسیقی:
#چمری (فولکلور کردی برای مراسم عزا)


یکی یکی کم می‌شویم
کم‌مان می‌کنند
نه با شلیک گلوله در خیابان‌ها
نه با طناب‌های دار افراشته‌شان
نه در زندان‌ و حبس و تبعید نه، نه!
در تنگنای غم نان و سرکوب و خفقان و سانسور
یکی یکی کم می‌شویم
چون حسن که نفسش به خس خس افتاد
و کم شد
نشد نتوانست نفسش ندادند
تا نفسش درآید
چون غلام که کمرش شکست
و تفش کردند،
گوشه‌ای پرتاب !
هیچ‌کس نه دستش را گرفت
نه سراغی از او
جز سرطان!
و کم شد
سرطان! سرطانی که سراغ مجید هم آمد
او هم کم شد کم شد
کم می‌شویم
یکی یکی کم می‌شویم
کم‌مان می‌کنند!
در صف مرگ ایستاده‌ایم رفیق نه نان!
نه نوبت اجرا روی صحنه!
در صف مرگیم
و پر از زوخیم! زوخ!*
این‌بار نوبت کدام‌مان باشد
به قول آن دیوانه‌ کَس نِمَذانِه!**

*زجر
**کسی نمی‌داند
به یاد
#حسن_همتی #غلامرضا_پودینه #مجید_احمدی

         

 
© Copyright. mohsenazimi