روخوانیِ صحنهیِ نخستِ نمایشنامهیِ ژینوساید محسن عظیمی
زمین داشت میترکید. باد کرده بود. بادش نکرده بودن. باد نرفته بود توش، وجب به وجبش رو پر کرده بودن از جسد، جسدایی که باد کرده بودن. جسدایی که داشتن هی باد میکردن. جسدای ریز و درشت، جسدهای تر و خشک، جسدهای بی دست و پا، بی سر و پا، بی تن و پا، بی چشم و گوش، تیکهتیکهشده، له شده، لورده شده، جوییده شده، خورد شده، صاف شده، گوش بریده، انگشت بریده، گلو بریده، آلت بریده، جسدهای زنده.