محسن عظیمی

تو که نباشی ​​​​​​​مسئله‌ی بودن یا نبودن خودش حل می‌شود

عبور کرده‌ام از آن روزهایی که اگر نمی‌بودی
تنها راه نجاتم خودکشی بود
حالا با نبودنت
به جای راه‌انداختنِ تظاهرات با فراخوانِ واژه‌ها
در اعتراض‌های مسالمت‌آمیزِ هر روزه‌ام
یکباره در انقلابی خشونت‌پرهیز
همه‌ی واژه‌ها را باهم منفجر می‌کنم
آخر تو نباشی
چه فرق می‌کند
وسطِ سلولی لول بخورم تن‌آمیخته با واژه‌ها کنجِ ذهنم در اوین
یا تهِ ذهنم در زندانِِ خیابان‌های گریزناپذیر و پرازدحامِ تهرانِ به ته رسیده
واژه‌گردی کند این منِ در تنِ تنهایی تنیده
چه فرق می‌کند گردنم لایِ طناب دار باشد
یا مدفون مهِ غلیظِ جمعه‌هایی که به خونش می‌کشند
تو که نباشی
مسئله‌ی بودن یا نبودن خودش حل می‌شود


محسن عظیمی

         

 
© Copyright. mohsenazimi