محسن عظیمی

من یک کارگرم.‌

من یک کارگرم.‌ ابزارم واژه‌ها هستند و انگشت اشاره‌ی دست راستم که از بس واژه‌ تایپ کرده روی این صفحه‌ی سفید به قدرتی عجیب رسیده. دیگر هیچ‌وقت اجازه نمی‌دهد تا دستم بالا بیاید و اجازه بگیرد از هیچ قدرتی! سال‌هاست در این حکومت مستبد در هیچ انتخاباتی صورتش را جوهری نکرده در استامپ‌هایی که بوی خون می‌دهند. هم می‌تواند شفابخش باشد و عاشقانه‌های قلبم را جاری کند روی سکوت این صفحه‌ی سفید و زیباترین ملودی‌های عاشقانه را برای تو بنوازد؛ هم ماشه‌ی تیربار ذهنم را بفشارد و واژه‌ها را چنان شلیک کند به سوی ذهن هرزه‌ و آلوده‌ی تاریک‌دلان تا رسوایشان کند و بگویدشان با سرکوب صدای فریاد دادخواهان احساس خودشان را می‌کشند و با کشتن یک انسان قلب خودشان را! من یک کارگرم. ابزارم واژه‌ها هستند چون پدرم که کارگر بود و ابزارش دستانش و هیچ‌گاه نتوانست آشیانه‌ای بسازد برای من اما جلوی هیچ آشیانه‌ساز و آشیانه‌داری هم سرخم نکرد و من اکنون با آنکه حق دارم آشیانه‌ای داشته باشم از خودم اما ترجیح می‌دهم چون پرنده‌ای مهاجر باشم، بتوانم پرواز کنم اما هیچ‌وقت به خاطر داشتن یک آشیانه اجازه ندهم پرهای پروازم را بگیرند.

من یک کارگرم صدا و متن: محسن عظیمی ویدئو: پرفورمنسی از @mam_rez9 #زن_زندگی_آزادی

         

 
© Copyright. mohsenazimi