در من زنی زندگی میکند به نام آزادی
نه بوی عيدی نه بوی توپ بوی گاز میآید، گاز اشکآور، گاز خونآور، گاز مرگآور نه شادی شکستن قلک پول که جیبم خالیست خالیست و دلم پر پر نه وحشت کم شدن سکه ی عیدی از شمردن زیاد وحشت اعدام و خفهشدن دخترکان و کور شدن چشم معترضان وحشت تجاوز به تن و روان دختران توسط آتشبهاختیاران وحشت و وحشت دستگیری و اعدام زمستان را با وحشت سر کردم و خستگیام هنوز در نرفته در نمیرود گندترین نوروز عمرم را میگذرانم ولی هنوز امیدوارم به بوی گیسوان تو به بوی زیستنت به بوی آزادی! چرا که در من هنوز زنی زندگی میکند به نام آزادی
محسن عظیمی