نه!
من سالهاست کف خیابانم. با نوک انگشت اشارهی دست راستم مینویسم و نوشتهام؛ تمام نمایشنامههایم را طی این دو دهه! وسط شلوغی مترو، اتوبوس، لابهلای جمعیت، از این خیابان تا آن خیابان؛ از انقلاب تا تئاترشهر!
این روزها اما تا میخواهم بنویسم از نوک انگشت اشارهی دست راستم خون میچکد! هر واژهای که مینویسم خیس است از اشک چشمانم و طعم گاز اشکآور میدهد. واژههایم باتومخورده و ساچمهخورده و زخمیاند. خونین و جانداده از تیرهای جنگی. محکومند به حبس و اعدام! واژههایم داغدارند و خشمگین. کوکتلمولوتف به دست، سنگ به دست، دست خالی، آمادهی آتش و فریادند. نمیتوانم به آرامش بخوانمشان حتی با نهی و منکر و زور.
هر کدامشان سلاحی دارند که ارتش جهان هم نمیتواند در مقابلشان بایستد. سلاحشان فقط دو حرف است که چون پسوندی به هر واژه که مینویسم چسبیده؛ نه!
محسن عظیمی