روزی تو را...
در حالی که خوابیدهای کنجِ شبِ چشمانم. در حالی که موهایت را چنگ میزنم زیرِ دوشِ باران. در حالی که سیگارت را از کنجِ لبت برمیداری و دودش را وسطِ ابرهایِ خستهیِ نفسهایم فوت میکنی. در حالی که بیهیچ بندی نشستهای روی پاهایم و چون امواجِ خروشانِ اقیانوسی بیانتها میکوبی رویِ ساحلِ سنگیِ تنم.
حتی شده از لابهلایِ نقطهچینهایِ لایِ کتابها، حتی اگر تمامِ جغرافیایِ تنم را چون لبانم دوخته باشند. با تنِ شلاقخورده و تکهتکهشدهام. پبش از آنکه آفتابِ قلبم غروب کند و این قرصهایِ لعنتی تمامم کنند؛ روزی تو را خواهم بوسید. آنچنان خواهم بوسید که جایِ لبانم رویِ تنت چنان نقش ببندد که هیچکسی تاب دیدنش را نداشته باشد حتی آینه.
روزی تو را خواهم بوسید و دامنِ تنهاییات را رویِ زمین، پیراهنِ آبیات را رویِ آسمان خواهم کشید و تو را خواهم بوسید درحالی که رودِ لبانم آرام آرام روان میشود وسطِ دریایِ تنت و تمامِ تنم را با خودش میِکشاند تا تهِ تهِ اعماقِ هزارانپاییِ وجودت.
ویدئو: هبة القواس - لما بدا یتثنی
Hiba Al Kawas - Lamma bada
تلگرامی محسن عظیمی
https://t.me/azimimohsen
وبگاه:
http://mohsenazimi.ir
اینستاگرام:
https://instagram.com/mohsenazimi.ir
فیسبوک:
https://m.facebook.com/azimy.mohsen
آپارات:
http://aparat.com/halimatida
ارتباط:
https://t.me/azimimohsen1