تکهای از نمایشنامهیِ ژینوساید
اون عروس بختبرگشته یه گوشه نشسته بود داشت زیرلب آواز میخوند اما یهباره خون از گلوی بریدهش زد بیرون، بعدشم خفه شد. نگاه کنین هنوز داره از گلوش خون میآد. هنوزم داره آواز میخونه با لبای کبود و سیاه شده که هنوز جای دندونای کثیف اون کثافتا روشه. گوش کنین. میشنوین؟ صدای قشنگی داره، صداش بوی درد و خون و مرگ میده. (مکث) اوناییام که زنده موندن اونقدر راه رفتن که از تشنگی و گشنگی مردن. پشت سرشون پر شد از دستهای قطع شده، جسدای ریزُ درشت، خونیُ سلاخی شده که جاده رو سنگفرش خون کرده بود. نگاه کنین خودشونم یادشون نیست. آره نیست. شکم گشنه، کله رو پوک میکنه. شما همهتون قربانی درافتادن حکومتهایی هستین که تا ابد با هم دشمنن. این میگه من، اونم میگه من. بعد میافتن به جون هم. این وسط فقط مردم کشته میشن، کشته،کشته، کشته شدی، کشته، «کرا کشتی تا کشته شدی زار؟/ تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت؟» آره اونا کشتن چون قبلش کشته شده بودن. بعد شما اونا رو میکشید. همینجوری بکش، بکش تا کی؟ تا قیامت؟ نه خیلی اونورتر، تا وسط آتیش جهنم (مکث) «آتیش، آتیش چه خوبه، حالم تنگ غروبه، چیزی به شب نمونده، به سوز تب نمونده، به جستن و واجستن، تو حوض نقره جستن، تو قلب شب كه بد گِله، آتیش بازی چه خوشگله. دنیای ما قصه نبود. پیغوم سر بسته نبود. دنیای ما عیونه. هر كی میخواد بدونه؛ دنیای ما خار داره. بیابوناش مار داره. هر كی باهاش كار داره. دلش خبردار داره، دنیای ما بزرگه، پر از شغال و گرگه. دنیای ما - هی هی هی . عقب آتیش - لی لی لی. آتیش میخوای بالا»
کانال تلگرامی محسن عظیمی
https://t.me/azimimohsen
وبگاه:
http://mohsenazimi.ir
اینستاگرام:
https://instagram.com/mohsenazimi.ir
فیسبوک:
https://m.facebook.com/azimy.mohsen
آپارات:
http://aparat.com/halimatida
ارتباط:
https://t.me/azimimohsen1