متنی از دورها به بهانهی آزادیِ بکتاش آبتین بهدستِ مرگ
وقتی ذهنِ زندانبان زندانی باشد؛ زندانی را تنها مرگ آزاد میکند.
گوشی رو بَرمیدارم و نِگاش میکنم. میگه:
«نِگام نکن، نِگام نکن! نه از پشتِ اون عینکِ صادقهدایتوارت که اون روزها چشات رو پشتش قایم میکردی از ترسِ خوردشدنش زیرِ مشت و لگد و باتوم، نه از پشتِ ویترینِ اون کتابفروشی با تمومِ کتابای قیچیشدهیِ فسیلشدهیِ بیخودش. نه از کنارِ درِ همون مسجدی که اونروزها به جایِ مُهر و تَسبیح پُر از تفنگ شده بود و به جایِ مؤمن پُر از مغزهایِ خالی و شستوشودادهیِ یه مشت ظالمِ از همهجابیخبر. نه از لابهلایِ میلههایِ سبزِ همون دانشگاهی که سَرِ خونیِ شهاب رو لای میلههاش لِهولَوَرده کردن. نه از پنجرهی ِ گلُوگشادِ اون خوابگاهِ چندطبقه که تنِ پارهپارهیِ شکوفه رو از گوشهی دَهنش تُف کردن. نه از پشتِ این شیشه که قراره هفتهای چند دقیقه فقط چنددقیقه خونابهیِ چشمایِ تو رو به اعتصابِ صورتِ زرد من دعوت کنه. نه نِگام نکن. بیخیالِ شهاب و شکوفه. برو، برو بیچاره برو زندگیت رو بکن، با همون کسی که...»
اشکش سرازیر میشه، اونقدر سَ... را... زیر... میشه که ملاقات تموم میشه.
متن و صدا: محسن عظیمی
موسیقی: آهنگِ «متولد شده در فلسطین» از اَمال مثلوثی
کانال تلگرامی محسن عظیمی
گزیده نوشتهها، نمایشنامهها و...
https://t.me/azimimohsen
وبگاه:
http://mohsenazimi.ir
اینستاگرام:
https://instagram.com/mohsenazimi.ir
فیسبوک:
https://m.facebook.com/azimy.mohsen
آپارات:
aparat.com/halimatida
ارتباط:
@azimimohsen1
محسن عظیمی