محسن عظیمی

گم‌ و گور

از زمانی که سوار شدم زیرِنظرش دارم.‌ دارد نقاشی می‌کِشد؛ یک پرتره، هرازگاهی از لابه‌لایِ جمعیتِ به‌هم‌چسبیده‌یِ مترو، نشسته رویِ صندلی‌هایِ روبه‌رویم به طرفم سرکی کشیده، نگاهم می‌کند و می‌کِشد. دارد مرا می‌کِشد. 
قطار می‌ایستد. باید پیاده شوم؛ موجِ جمعیت به سویِ درِ بازشده‌یِ قطار پرتابم می‌کند. کنارش می‌رسم و میله‌یِ آهنیِ کنارِ صندلی‌اش را محکم می‌چسبم. نگاهی به صورتش و بعد به صورتِ کاغذش می‌اندازم که مداد روی لبانِ پرتره‌اش مانده، وسطِ یک بوسه‌یِ طولانی!
پرتره، پرتره‌یِ کسی‌ست عینِ تو، نه دقیقا عینِ تو، خودِ خودِ تو، حتی لبخندش و چشمانش که سکوت کرده‌اند؛ سکوتی طولانی. میله از دستم رها می‌شود؛ جمعیت پیاده‌ام می‌کند و درِ مترو بسته می‌شود.
لایِ جمعیتی که می‌روند، که می‌آیند، گیج‌وُمنگ ایستاده‌ام خیره به قطاری که تویِ گلوی تنگ‌وُتاریکِ تونل گم و گور می‌شود؛ عینِ تو، دقیقا عینِ تو، خودِ خودِ تو که گم و گور شدی، شاید هم گم و‌ گور کردی خودت را، گم و گورت کردم وسطِ همین جمعیت!

گم و گور
صدا و متن: محسن عظیمی
موسیقی: انور براهم
The Astounding Eyes of Rita

کانال تلگرامی محسن عظیمی
گزیده‌ نوشته‌ها، نمایشنامه‌ها و...
https://t.me/azimimohsen

وب‌گاه: 
http://mohsenazimi.ir

اینستاگرام: 
https://instagram.com/mohsenazimi.ir
فیسبوک:
https://m.facebook.com/azimy.mohsen
آپارات:
aparat.com/halimatida
ارتباط:
@azimimohsen1

​​محسن عظیمی

 

@azimimohsen

         

 
© Copyright. mohsenazimi