محسن عظیمی

تکه‌ای از نمایشنامه‌ی همیشه همه‌چیز یه‌جور نیست

مرد: اونو خودشون چاپ کردن بدونه اینکه حتی ویرایش بشه، ریش و قیچی دستشون بود. ریشِ بی‌صاحب و یه قیچیِ تیز که سال‌هاست کارش بُریدنه، ولی من اینو هیچ‌وقت بهت نگفته بودم. شاید فکر می‌کردم اهمیتی نداره شایدم...
زن: مهم نیست.
مرد: وقتی یه جلدشو چند وقت بعدش توی یه حراجی کتاب دیدم که کتاب‌ها رو عینهو شلغم درهم برهم ریخته بود تو بساطش، فهمیدم یارو همه‌رو یه‌جا کیلویی خریده. با چند کیلو اضافه وزن و یه کمی ارزون‌تر همه‌رو ازش خریدم.
زن: چه کارشون کردی؟
مرد خوشبختانه از بارون خبری نبود وگرنه منم همون کاری که تو کردی می‌کردم.
زن: سوزوندیشون؟
مرد: خاک روشونو گرفته بود. خاکشون کردم گوشه‌یِ همون قبرستونِ قدیمی کنارِ قبرِ بابام.

سکوت

مرد خیلی‌وقته احساس می‌کنم وسط حراجی اون یارو کتاب‌فروشه افتادم و سال‌هاست که دارم خاک می‌خورم. 

از نمایشنامه‌ی «همیشه همه‌چیز یه‌جور نیست» برگزیده نخستین جشنواره‌یِ نمایشنامه‌نویسیِ
افراز. ۱۳۹۱.

این اثر توسطِ «کمپانیِ تئاترِ گویشی» در موسسه‌یِ میس‌هالِ شیکاگو، ژوئن ۲۰۱۱ به‌سرپرستیِ عزتِ گوشه‌گیر با ترجمه‌یِ ستاره بهروزی به زبانِ انگلیسی اجرای نمایشنامه‌خوانی شد. 

کانال تلگرامی محسن عظیمی
گزیده‌ نوشته‌ها، نمایشنامه‌ها و...
https://t.me/azimimohsen

وب‌گاه: 
http://mohsenazimi.ir

اینستاگرام: 
https://instagram.com/mohsenazimi.ir
فیسبوک:
https://m.facebook.com/azimy.mohsen
آپارات:
aparat.com/halimatida
ارتباط:
@azimimohsen1

​​محسن عظیمی

​​​

         

 
© Copyright. mohsenazimi