قصهیِ ما
یکی بود، یکی نبود. نه قصهیِ ما نه بود دارد، نه نبود. نه به سر میرسد و نه کلاغی دارد که به خانهاش نرسد. غیر از خدا هیچکس نبود هم نه، ندارد. غیر از من و تو هیچکس نبود دارد. قصهیِ ما هر سطرش بویِ بوسه میدهد و هر فصلش بویِ تنِ تو که از تنِ من تنوارهای میسازد برایِ تنها شدن. قصهی لبهایِ آبستنِ توست که روی لبهایِ من بوسه میزاید و دستانت که دستانم را میکارد رویِ سینههات تا سبز شود تنت رویِ تنم.
کانال تلگرامی محسن عظیمی
گزیده نوشتهها، نمایشنامهها و...
https://t.me/azimimohsen
وبگاه:
http://mohsenazimi.ir
اینستاگرام:
https://instagram.com/mohsenazimi.ir
فیسبوک:
https://m.facebook.com/azimy.mohsen
آپارات:
aparat.com/halimatida
ارتباط:
@azimimohsen1
محسن عظیمی