محسن عظیمی

تکه‌ای از نمایشنامه‌ی آوازای تازه کنارِ پلِ کهنه

پسر: می‌دونی چرا تو نمی‌تونی ساز بزنی؟
دختر.: چرا؟
پسر‌: چون دستات کوچیکه.
دختر: دستای خودت کوچیکه.
پسر:  دستای من بزرگه. نگاه کن.
دختر: کجاش بزرگه؟ تازه‌شم دستای پیرمرد اینقدره.
پسر: خب همینه که می‌تونه کتاب بنویسه. 
دختر: مگه هر کی دستاش بزرگتر باشه می‌تونه کتاب بنویسه؟!
پسر: خب آره. تازه اگه دستات خیلی بزرگترِ ترِ ترِ تر باشه می‌تونی... می‌تونی...
دختر: می‌تونی، می‌تونی چی؟
پسر‌: می‌تونی همین کوزه رو هم بسازی.
دختر: پس چرا دستای پیرمرد که بزرگترِ ترِ ترِ تره نمی‌تونه کوزه بسازه؟
پسر: اینو! دستای کوزه‌گر رو ندیدی، ده برابر دستای پیرمرد بزرگتره.
دختر: نه‌خیرم. پس چرا کوزه‌گر نمی‌تونه کتاب بنویسه؟
پسر: کتاب رو می‌نویسن ولی کوزه رو می‌سازن. ساختن سخت‌تره دیگه.
دختر: یعنی دستای کوزه‌گر از دستای اونی که این ساز رو ساخته هم بزرگتره؟
پسر: نه ساز فرق می‌کنه. بابام می‌گفت اونی که این ساز رو ساخته دلش بزرگ بوده.

کانال تلگرامی محسن عظیمی
گزیده‌ نوشته‌ها، نمایشنامه‌ها و...
https://t.me/azimimohsen

وب‌گاه: 
http://mohsenazimi.ir

اینستاگرام: 
https://instagram.com/mohsenazimi.ir
فیسبوک:
https://m.facebook.com/azimy.mohsen
آپارات:
aparat.com/halimatida
ارتباط:
@azimimohsen1

​​محسن عظیمی

​​​​​

         

 
© Copyright. mohsenazimi