تکهپارهای از نمایشنامهی کوتاهِ "پرندههای انجیر"
(اقتباسی از رمانی با همین نام نوشتهی "سینان آکوز" برگردانِ مرضیه خسروی)
آیلا: نمیتونم. نمیتونم. تا ویلون رو دستم میگیرم یادِ درختِ انجیرِ گوشهی حیاطِ خونهمون میافتم. توی اتاقم دارم ویلون میزنم. از پنجره به درختِ انجیر نگاه میکنم. خواهرم زینتا توی حیاط نشسته، امین و ادین بچههای زینتا میآن یه ظرف از خواهرم میگیرن، میرن که انجیر بچینن.
آرشه رو که میکشم؛ فقط صدای پرندههایی رو میشنوم که روی شاخههای درخت انجیرن. بعد صداشون بیشتر و بیشتر میشه. یهدفعه صدای یه انفجار میآد. گوشام سوت میکشه.
بدنهای خونی و تیکهتیکهی امین و ادین پای درختِ انجیر افتادن، زینتا جیغ میکشه، میره طرفشون. حیاط پر از دود و بوی باروته. زینتا توی دود و غبار گم میشه. یه تیکههای از بدنِ امین و ادین گیر کرده به شاخههای درخت انجیر. خشکم زده.
زینتا تموم موهای سیاهش یهدست سفید شده. دهنش کج شده، وحشتزده میخنده! داره تیکهپارههای بدنِ ادین و امین رو که پرهای خونی پرندهها چسبیده بهشون جمع میکنه.
کانال تلگرامی محسن عظیمی
گزیده نوشتهها، نمایشنامهها و...
https://t.me/azimimohsen
وبگاه:
http://mohsenazimi.ir
اینستاگرام:
https://instagram.com/mohsenazimi.ir
فیسبوک:
https://m.facebook.com/azimy.mohsen
آپارات:
aparat.com/halimatida
ارتباط:
@azimimohsen1
محسن عظیمی