مطرودِ این رود که خانهای ندارد.
میخواهد بگذرد؛ از گذرگاهی که رهگذرانش همه رهزن و رهزنانش همه هرزهاند. او مطرود است؛ مطرودِ این رود که خانهای ندارد. همان بیخانهواداده که واداده همهچیزش را که چیزی نیست جز هیچی چروکیده و چرکین که جامانده روی تنش، از همان شبی که به زور رهگذری باکرهگیاش را به باد داد.
او هنوز بوی منی پدرش را میدهد که گندیده روی تنش و جای دیوارههای زخمی زهدانِ مادرش رویش حک شده. او نتیجهی تجاوزِ پدرش وسطِ مستی به مادرش وسطِ آشپزخانه است.
او فقط میخواهد بگذرد اما ماشینی با سرعت از او میگذرد و سیگار نیمهکشیدهی روشنش پرتاب میشود کنجِ مهگرفتهی این شبِ هزارسالهی بیسحر.
کانال تلگرامی محسن عظیمی
گزیده نوشتهها، نمایشنامهها و...
https://t.me/azimimohsen
وبگاه:
http://mohsenazimi.ir
اینستاگرام:
https://instagram.com/mohsenazimi.ir
فیسبوک:
https://m.facebook.com/azimy.mohsen
آپارات:
aparat.com/halimatida
ارتباط:
@azimimohsen1
محسن عظیمی