تکهای از نمایشنامه آجر
آتا: میگم حالا واقعا باور کرد مامانت؟
آنا: آره، خیلی واردی ها، تو که باهاش حرف زدی گفت چه مسئولِ خوابگاهِ باادبی دارین، خیالم راحت شد.
آتا: میگفتی خیلی هم خوشگله.
آنا: (میخندد) فکر نمیکردم اینقده خوب بلد باشی صداتو عوض کنی، ملتفتین، ملتفتین آخرش بود دیگه.
آتا: صدامو عوض نمیکردم که میفهمید همون کُلفَتِ هفتگیتونم خره!
آنا: اَه، مگه قرار نبود دیگه این کلمه رو نگی؟
آتا: کدوم؟ خره رو؟
آنا: (دوباره خندهاش گرفته) نه، اونیکی رو!
آتا: مگه من از یه خر بیشتر حرف زدم؟
آنا: (بلندتر میخندد) نه!
آتا: یواش، خاله میشنوه!
مکث
آتا: جفتشون عین هماَن.
آنا: چی؟
آتا: کلفتها و خرها، فقط جنسشون فرق میکنه، کلفتها زنن، مردها خرن.
مکث
آنا: تو خیلی خوبی.
آتا: چقدر؟
آنا: اونقدر که هیچکی قدرتو نمیدونه.
آتا: فقط این پشهها قدرمو خوب میدونن.
آنا: کمتر شدن انگاری.
آتا: دلت رو خوش نکن، اینا هیچوقت کم نمیشن، هرچی تاریکتر بشه بیشتر میشن. خوبیش اینه هرچی بیشتر میشن تو هم پوستکلفتتر میشی.
تکهای از نمایشنامه آجر. برگزیده سیوسومین جشنواره تئاتر فجر. نشر بوتیمار. سال ۱۳۹۵
محسن عظیمی