محسن عظیمی

تکه‌ای از نمایشنامه لعنت‌آباد

برادر کوچک: "از یکی پرسید عاشقی چیست؟ گفت چون شدی، بدانی."
برادر بزرگ: آها، تو الان شدی یعنی؟ باید بمیری تو! مرگ می‌دونه چیه؟
برادر کوچک: "سه پروانه درباره ماهیت شمع از خود سوال می‌کنند."
برادر بزرگ: (خواب آلود) چه ربطی داره؟
برادر کوچک: "اولی نزدیک شمع می‌رود و بر می‌گردد می‌گوید: نور است." 
برادر بزرگ: چه ربطی داره؟
برادر کوچک: "دومی نزدیک‌تر می‌شود و یک بالش می‌سوزد‌؛‌ بر می‌گردد و می‌گوید؛ می‌سوزاند."
برادر بزرگ: چه ربطی داره؟
برادر کوچک: "سومی بیشتر نزدیک می‌شود و خود را به آتش می‌زند و دیگر بر نمی‌گردد." 
برادر بزرگ: چه ربطی داره؟
برادر کوچک: "پروانه سوم آن‌چه را که دیگران دانسته‌اند فهمیده است." 
برادر بزرگ: چه، ربطی (مکث) داره؟
برادر کوچک: "فهمیدن سومین مداری است که باید از آن عبور کنی و نمی‌توانی از آن سخن بگویی."
برادر بزرگ: چه، ربطی، دار...

تکه‌ای از نمایشنامه لعنت‌آباد

محسن عظیمی

         

 
© Copyright. mohsenazimi