" رو... یا..."
شاید باور نمیکنی
اما وقتی آمدم سر قرارمان
هیچکس تقدیرم را باور نمیکرد
و بعد تو
شناسنامهام را بردند و پر کردند
و کسی آمد به خانهام، اتاقم، کنارم
اما وقتی گوش داد به صدای قلبم
رختهایش را تن کرد و رفت
و باور کن
بعد تو هر که آمده رختش را تن کرده و رفته
همه تقدیرم را باور کردهاند
شناسنامهام را باطل میدانند
و میگویند
قلب من از نام تو میزند:
رو... یا... رو... یا... رو... یا...