محسن عظیمی

اتواستاپ

من همان روز مُردم که از چشم تو افتادم، افتادم. کله‌پا شدم، کله‌پا، پایم گرفت به شاخِ زمین، پرت شدم وسطِ کهکشانِ راهِ شیری، اتواستاپ زدم. سوارِ ستاره‌ای دنباله‌دار که بارش زمین بود و راننده‌اش خدا، رفتم به سوی خورشید و هرچه نزدیک‌تر می‌شدیم جسمم گرم‌تر می‌شد و جانم سردتر، سرد از جسمِ گرمم، گرم از جانِ سردم. هزارسالِ نوری تا خورشید! این آخرین تابلویی بود که دیدم و بعد خوابم برد. خواب دیدم که همان روز است همان روز که از چشم تو افتادم و مُردم.

محسن عظیمی

         

 
© Copyright. mohsenazimi