پُک (سرطانِ عشق), یک تکگویی ناقص
: نکن! کَمَم کن! کمترم کن! کمتر! بیفایده بود تو فقط پُک میزدی. ترکم نکردی. پُک... پُک... پُک. تُند و تندُ و تُندتر... تُ... تُو فقط پُک میزدی به لبامو نفسام. نفس به نفس، هَه... هَه... حَلقه میکردی دورِ انگشتات و باز پُک میزدی بیتعارف، بیتعارف بگم دو سه سالی میشد از خطِ تعارف گذشته بودم. نمیدونستم تعارف اومد نیومد داره. باز هر چی پُک میزدی به روم نمیآوردم. فقط پُکیده و پَکر و پَکرتر میشدم. پَکر... پَکر و پَکرتر... تَر ... تَر... تَ... نه! تُ... تو فقط پُک میزدی. پُکی در اعماقِ، در اعماقِ" ماکسیم گورکی" رو دادم خوندی. کتابِ "نه نمیخواهم ببینمش" یادت رفته؟ مالِ "لورکا ". کاش نمیخوندی. خوندی و خوندم: "زیرِ شمشیرِ غمت رقصکنان خواهم رفت"، رفتم ولی بلد نبودم برقصم. خودمو به دیوونگی زدم تا همه فکر کنن خُل و چِل شدم. سرِ خیابونا، تهِ میدونا داد میزدم "مَن اگر بنشینم کدوم خری شلوغ پلوغ کند؟ تو اگر بخوابی همهچیز حل میشود. چه کسی میخواهد من و تو خر نشویم. خربزههاش ویران باد."
ولی تو، تو فقط پُک میزدی و میگفتی "وای چقدر بودار!" کَلهم بوی حلوا میداد ولی تَرکم نکردی. تَرکم، تَرکم سوار شدی. شدی و گفتی تو خدای منی! گفتم آره هستم اما خدایی که عاملِ اصلیِ سرطانه. شعارِ پشت زینم رو بخون! "برای سلامتی زیانآور است. جهتِ فروش در حراجی موزهها."
نکن! کَمَم کن! کَمتر کَمترم کن. کمتر! ولی باز ترکم نکردی! فقط پُک زدی و من پُکیده و پَکر و پَکرتر... تَر ... تَ... ترانه نوشتم. حراج کردم. جار میزدم. "جهتِ فروش در انتشاراتیهای مخصوصِ کتابِ کیلویی چاپیدن. جهتِ خریدِ خوردهپای دخترپسرای قِرشمال"، مال، مالی نبودم اما عاملِ اصلی سرطانِ تو شدم. سرطانی که از "فرهاد" گرفته تا "محسن"! هیچ جراحِ پلاستیکِ دارای مجوزِ رسمی از رسمیترین هیچ ملتِ با کشتار بهدورانرسیدهای، این درد، درد بزرگ رو دوا نکرده که نکرده! سرطان، سرطانِ دوسِت دارم. میبوسمِت. سرطانِ فردا کجایی؟ فردا کجایی؟ نه جدی میگم فردا چه کارهای؟ ها؟
محسن عظیمی