مرز
یک
نه كسی مرا میبيند. نه كسی مرا میبويد. نه كسی مرا میچيند. وسط ميدان مين روئيدهام.
دو
با تنِ زخمی کشانکشان بارش را میرساند و به کُردی میگوید: کاش پرنده بودم، آنقدر بالا پرواز میکردم تا هیچ تیری به من نرسد و جان میدهد.
سه
اينوریها به آنوریها میگويند دشمن، آنوریها هم به اينوریها... و با هم میجنگند به خاطر منی كه به دستِ خودشان كشيده شدهام.
محسن عظیمی