درد
اولش درد فقط یک کلمه بود؛ آنهم با تهلهجهی کُردی، وردِ زبانِ مادرم: «دردِ بیدرمان بگیری هی!» این وقتی وردش میشد که از در و دیوار بالا میرفتم و وقتی در و دیوار دورِ سرم میچرخید و میافتادم، وردش عوض میشد: « دردِت بُخورَه رووی سَرِم!» حالا نه میتوانم از در و دیوار بالا بروم، نه در و دیوار میتوانند دور سرم بچرخند و نه میتوانم بیافتم و... درد هم فقط یک کلمه نیست؛ طولانیترین رُمانِ دنیاست که انگار مادرم نوشته با همان تهلهجهی کُردی. نوزده آبانِ نود و دوی پُر درد.
Saturday, November 9, 2013 at 8:49am UTC+03:30
محسن عظیمی