آینه
مادر از کُنجِ آشپزخانه داد میزند: "دو روز مانده پاشو مدرسهت دیر شد!" اما هنوز شنبه است. مثل پدر که همزمان، کُنجِ میدان انقلاب داد میزند: "آزادی دو نفر!" اما تاکسیاش خالیست. تا بیایی بفهمی چند روز به جمعه مانده، بهجایِ مدرسه، کُنجِ پارک، چندبار یواشکی مرا بوسیدهای، پدر چندبار به آزادی رفته و برگشته و مادر چندبار آینه را پاک کرده؛ بیآنکه خودش را ببیند.
Sunday, March 9, 2014 at 6:54am UTC+03:30
محسن عظیمی