محسن عظیمی

مرا با سیاست چه‌کار...

مرا با سیاست چه کار وقتی به جست‌وجوی خویشم و لای گیسوان گم و گور تو گورم را گم کرده‌ام و مفقودالوجود گشته‌ام در تو که هر چه گیسوانت را می‌جوری، می‌شویی، شانه می‌کشانی تا روی شانه‌هایت نه خودت را که گم گشته‌ای در من می‌یابی نه مرا با سیاست چه‌کار وقتی که حتی در انتخاب تو نیز که تنها کس بی‌کس وامانده‌ از کسان منی، تمام تن و جانم دچار جذامِ تردیدی‌ست زاده‌ی یقینی که همیشه آبستن تردیدی دیگر است.

محسن عظیمی. ۲۵ خرداد ۱۴۰۰

 

         

 
© Copyright. mohsenazimi