محسن عظیمی

خدا می‌شوم با خلق واژه‌ها

خدا می‌شوم با خلقِ واژه‌ها/ خدایی که مخلوقِ واژه‌هاست هر روز همبسترِ واژه‌ها/ مغروقِ تجسدِ دوباره‌شان/ روی تن‌شان دراز می‌کشم/ دست می‌کشم روی حرف به حرف‌شان/ دانه‌دانه‌شان می‌کنم/ می‌شویم‌شان/ به لب می‌گیرم‌شان/ شیرشان می‌دهم/ به اُرگاسم می‌رسانم‌شان/ به انزالی ازلی، ابدی من با هر واژه‌ای که بگویی/ هر کاری می‌کنم/ اما به واژه‌ی "تو" که می‌رسم/ دست‌وپایم/ دلم/ لبم/ تمامم/ می‌لرزد/ خودم را گم می‌کنم در تو/ خدا می‌شوم با خلقِ واژه‌ی "تو"/ خدایی که مخلوقِ واژه‌ی "تو"ست بعد از تو/ دیگر از واژه‌ها چیزی نمی‌ماند/ جز سه‌نقطه‌هایی که فقط سه‌نقطه نیستند/ نقطه‌به‌نقطه‌شان نقطه‌های کوری‌ست/ که گویی گیر کرده‌اند تووی گلویم/ یخ‌زده‌اند کنجِ دهلیزِ تنهایی قلبم/ وامانده‌اند لای شش‌های دودگرفته‌ی سینه‌‌ام/ هضم‌نشده افتاده‌اند گوشه‌ی معده‌ام/ لای پیچ‌وخمِ روده‌های پیج‌خورده‌ام بوکرده‌اند/ در آغوشِ اسپرم‌های خفه‌شده تهِ کاندوم‌های زمان/ خون‌آلود گشته‌اند/ چسبیده به پوشک‌های زمین که همیشه پریود است/ سرگردانند لابه‌لای اکسیژنی که نفسش گرفته/ از دود و دروغ و درد/ از تب و تباهی و تن‌هایی/ از اسهال و استفراغ و استغفار/ از جعلیات و جفنگیات و جنایت و جراحت و جهالت/ از سه‌نقطه و سه‌نقطه و سه‌نقطه... محسن عظیمی. اُردی‌دوزخ نودوُسه. سه‌نقطه، همین و دیگر هیچ
Monday, May 12, 2014 at 7:24am UTC+04:30

محسن عظیمی

         

 
© Copyright. mohsenazimi