محسن عظیمی

آواز مدفون

دستم بی‌نمک بود وگرنه با شورِ دستان‌َت هم‌دست می‌شدم. بوسه‌ام آبستن سکوت، وگرنه روی لبان‌َت آواز می‌شدم. نفس‌هایم مسموم وگرنه در عمقِ سینه‌هایت مدفون می‌شدم. چشمه‌سارِ تنم، بی‌جوش‌وُخروش وگرنه روی رودِ تن‌َت آبشار می‌شدم. من از همان روزی که از گور تنهایی‌ام بیرون آمدم و تو را دیدم گورم را گم کردم و تو آوازی شدی مدفون تهِ شوره‌زارِ آبشارِ ذهنم.

محسن عظیمی. هفته‌ی آخرِ اُردی‌دوزخِ نودوُسه. همین و دیگر هیچ
Saturday, May 17, 2014 at 7:44am UTC+04:30

محسن عظیمی

         

 
© Copyright. mohsenazimi