محسن عظیمی

هیچکس نمی‌فهمد من از چه می‌گویم

هیچکس نمی فهمد من از چه می گویم خودم هم نمی فهمم کاش دردها فهمیدنی بودند.. نه بنی آدم اعضای یکدیگرند.. نه آفرینشی در کار است.. و نه گوهری.. چو عضوی به درد آورد روزگار هم.. کار.. کار دگر عضوها بوده.. به من چه که فلان جای دنیا دارد می سوزد.. من باید آخرین سخنان گهربار فلان نویسنده را دنبال کنم.. آخرین ترانه ی پرفروش فلان خواننده را.. و دنبال کنم آخرین اخبار هالیوود و بالیوود و آخرین سریالهای شاهکار ترکی و این وری و آن وری را.. سر وقت سر قرارم به پنت هاوس عشقم برسم.. آخرین قرارداد فلان بازیکن فوتبال را دنبال کنم.. عکسی عریان و عورتر از خودم بگذارم تا دوستان لذتش را ببرند.. اشعار پرطمطراق فرندهایم را نخوانده لایک کنم و.. برای آخرین پست های اساتید عزیزم کامنتی بگذارم؛ ببینم ایشان دیشب عطسه کرده اند یا نه!؟ و یادم نرود حتمن بنویسم استاد جان عالی بود.. چه چه و به به.. و بعد کمی درباره رنگ آخرین رژلبم با استاد گرامی چت کنم تا شاید کراواتش را کمی شل کند و.. یا سوتینش را کمی پایین تر بکشد.. به من چه که فلانی را می کشند، می میرد.. می خواست نمیرد!.. من باید به فکر مملکت خودم باشم.. به فکر نژاد خودم.. شهر خودم.. محله خودم.. خیابان خودم.. کوچه خودم.. خانه خودم.. خانواده خودم.. خود خودم.. پوست صورتم.. اینجایم.. آنجایم.. ماشینم.. خانه ام.. کوفتم.. زهرمارم.. محسن عظیمی. همین و دیگر هیچ

Friday, July 18, 2014 at 6:00pm UTC+04:30

محسن عظیمی

         

 
© Copyright. mohsenazimi