: خیلی اشتباهه لاشه رویا كوچولومونو میندازیم جلو گرگ، نه؟ (مکث) آخه گرگه بدجوری گشنهس! شاید با خوردن یه لاشه سقط شده تولههای واقعی بزاد! حرومه؟ آره، حرومه! گوشت تنمونم حرومه! ننهم هر وقت منو میزاد میگه: حلالم كنین! بابام تا سیبیلاشو میكشم میگه: نكن دیگه حرومزاده! تموم جونم داره یخ می زنه، انگشتام یاد بچهگیهام میافته كه هر وقت میكنی توی دهنت تا گرمشون كنی یخ میزنن! عینهو دهن بابام كه هر وقت میمیره میگه: دیگه باید برم!... كجا؟... میگه: باید برم به همون جایی كه ازش اومدم!... كجا؟... دهنش یخ میزنه، تنم میلرزه، ترس ورم میداره، ولی اون دیگه نمیترسه! انگار زندگی ترسش بیشتره، دهنش هی وا میره و وا میمونه، وا میره و وا میمونه. وا میره و وا...
تکهپارهای از نمایشنامه نطفه. از مجموعه نمایشنامه یک فضای خالی
محسن عظیمی