نخستین مشقِ نمایشنامهنویسی من در نوجوانی نمایشنامهای بود با نام «آب در یک قدمیست» که نامش تکهای از شعرِ صدای پای آبِ سهراب سپهری بود و لابهلای دیالوگهاش، تکهتکه از اشعارِ او آورده بودم البته با کمی هم چاشنی شاملو. بیشتر سهراب بود چرا که یادم است اواخر دورانِ راهنمایی معلمی که نامش یادم نیست؛ هشت کتابِ سهراب را به ما معرفی کرد.
من عاشقِ سهراب شدم و در جمع خانواده شعرهایش را میخواندیم. از اهالی فامیل و اطرافیان کم نبودند کسانی که میگفتند اینها شعر نیست و ...شِر است و ما را مسخره میکردند که بعدها البته پای همین ...شِرها به کتابهای مدارس هم باز شد.
آن دوران دورهمیهای ما شعرخوانی بود و سهراب و فروغ و شاملو و اخوان و نیما پنج تن من بودند. نمایشنامه را که نوشتم زندهیاد سیدحجاب الهامی معلم تئاترمان نمایشنامه را خواند و مثل همیشه بسیار تشویقم کرد و قرار شد برای جشنوارهی مدارس کارش کنیم. من و مرتضی و مختار پسرعمویم بازیگرانش شدیم.
آقای الهامی نمایشنامه را بازنویسی کرد. اشعار سهراب و شاملو را حذف و بهجایشان از اشعارِ قدما آورد. من که فکر میکردم ویلیام محسنم ناراحت شدم و گفتم بازی نمیکنم و... یا اینکه یادم نیست چه شد که قهر کردم و خلاصه در پایان آقای الهامی، هم اشعار سهراب و شاملو را گذاشت و هم قدما را که معجونی پسامدرن از آب درآمد آب در یک قدمیست!
عباد نظری که بازیگرِ قطبالدین صادقی -برای ما معروف به دکتر- بود و اهل صحنه، چند روزی آمد و قطبالدین هیتلروارانه -با آن معدهی زخمیاش که فقط میتوانست کمپوت بخورد- به ما در تمرینات کمک کرد؛ و این چنین شد که اولین مشقِ نمایشنامهنویسی من که هیچ نسخهای از آن ندارم و از دیالوگهاش فقط اشعارِ سهرابش یادم مانده و یک تکه که مختار میگفت «تفو بر تو ای چرخ نیلی، تفو» -که آقای الهامی اضافه کرده بود و همین حالا هم وردِ زبانِ ماست وقتی از دنیا میبُریم- با کارگردانی معلمم آقای الهامی در جشنواره مدارس شرکت کرد.
به یاد سالروز مرگ سهراب سپهری
https://www.instagram.com/p/CUsnvMIM_dk/?utm_medium=copy_link
محسن عظیمی